Saturday, December 31

ترازوی ذهن


همیشه در مورد بعضی از افراد اینطوری بوده.طرف رو میبینی ازش خوشت نمیاد.نه که باهاش پدر کشتگی داشته باشی ها نه.ولی انگار از همون اول که میبینیش میزنه تو ذوقت.ازش خوشت نمیاد.دست خودت که نیست,درونیه.حالا شاید هزار جورم در موردش قضاوت کنی.در موارد پیشرفته تر دوتا عیب هم بهش نسبت میدی.خوب به همین جا ختم نمیشه.بعضی وقت ها دوست داری جلوی دیگران خرابش کنی.بدشو بگی.خلاصه حسابی طرف رو بلهونی(از مصدر له کردن).یه چند وقتی میگذره برحسب اتفاق طرف رو میبینی.احساس میکنی توی دلت هیچی نیست,خالی خالی.با خودت میگی ای بابا !این بیچاره اینقدرها هم بد نبود.آدم خوبیه خب آره این ایرادارو داره ولی خب خودم هم دارم.این حرکت رو کرد خوب شاید اگه منم جاش بودم تو اون موقعیت همون کارو میکردم.همون حرفو میزدم.یواش یواش که رو خودت دقیق میشی میبینی اون هم یه آدمه مثل بقیه آدما.با نقاط ضعف و قوت خاص خودش.
بعد میبینی که این بابا همچین بدم نبوده پس چرا من ازش خوشم نمیومد؟چرا دلم میخواست ضایعش کنم؟اینجاست که پی میبری همیشه قبل از اینکه در مورد کسی قضاوت کنی ,قبل از اینکه شخصیت کسی رو پیش خودت سبک سنگین کنی و بهش نمره ردی بدی یه کم دقیق تر یه کم ریزبین تر اول
به خودت نگاه کنی ببینی خودت همه جوره قبولی؟؟همه جوره بیستی؟؟بعد میبینی که همه + و - هستند.هیچکس صرفا مثبت یا صرفا منفی نیست.اینجوری میشه که دفعه بعد که خواستی کسی رو بذاری رو ترازوی ذهنت,یه کم منصفانه تر وزن میکنی.سخته ولی میشه.ایمان دارم.

Friday, December 30

خونه

اینجا یه جورایی خونمه.توش راحت هستم و هر چی که دوست داشته باشم مینویسم.دلم میخواد هر کسی هم که میاد خونم احساس راحتی کنه.
فعلا